لیاقت

ساخت وبلاگ

کم کم داشتم شرمنده ی  چشمان قهوه ای رنگم می شدم ؛تنها دغدغه زندگی ام شده بود اندیشه نکردن دیگران . همه چیز

داشتم,به تمام آرزو هایم رسیده بودم و حالا آرزو های نو و بزرگتر برای خودم ساخته بودم ؛ خودم را در باران نعمت

گم و گاهی شاید خودم را لایقشان نمی دیدم ؛ اما انگار خدا دیده بود و همان گونه و حتی بیشتر از آنچه باید , برایم خدایی

کرده بود. نمی خواهم حرف های تکراری بزنم , اما به باور باورهایم من آنگونه که باید بندگی نمی کردم ؛با این حال

گاهی وقتی آنها را که از من دور می کرد احساس مالکیت می کردم و راحت ترین جمله را حت ترین جمله را به زبان

می آوردم ( چرا ؟). با این حال در مقابل خدایم شرمنده بودم او که تنها به من این همه محبت ندارد بلکه مهربانی فراوانش

را برای همه نازل کرده .آری به راستی تنها دغدغه ی زندگی من نیندیشیدن کسانی بود که هیچگاه به هیچ بودن خود نمی

اندیشیدند و تنها ناراحتیشان خیس شدن زیر باران بود کسانی که وقتی مرا می دیدند حقیرانه می نگریستند و با گله های

فراوان از مالک جهان معنای اشک هایم را نمی فهمیدند ؛ آن اشک ها به حال فکر خاک خورده درون مغزشان بود .

به هر حال زندگی می گذشت و من هر لحظه به آرزو هایم نزدیکتر می شدم . زمان در گذر بود و خیلی ها حتی

نمی فهمیدند که خیلی وقت ها حقشان زیر پا گذاشته می شود . من مقصر اینها نبودم و در اغلب اوقات کاری از من

ساخته نبود ... .

...در نگاه مهتاب ......
ما را در سایت ...در نگاه مهتاب ... دنبال می کنید

برچسب : لیاقت,لیاقت به انگلیسی,لیاقت میخواهد,لیاقت عشق,لیاقت علی خان,لیاقت نداشتی,لیاقت منو نداشتی,لیاقت دوست داشتن,لیاقت نداشتن,لیاقت داشتن, نویسنده : mahtabna بازدید : 169 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 13:28